نوشته شده توسط : مهیار

 

پیکر سرخ غروب

پیکر سرخ غروب

دل ما را به سرای دگری می برد و روزما را به شبی می سپرد

پیکر سرخ غروب

به تن خسته من یک بغل عشق تو و چه تبی می سپرد

پیکر سرخ غروب

یک سبد گریه و آه به همین چشمانم چه غمی می سپرد

پیکر سرخ غروب

تا نسوزاند و سرخ نکند این دل را

تا نبیند گریه و اشکم را رها نمی کند مرا

اگر که من رها شوم

زگریه و زاشک آن

دوباره خیره می شوم :به رنگ شب به آسمان

بیا که پیکر غروب

مرا به تو سپرده است

دلم همه ستاره ها را

به یاد تو شمرده است

بیا که آن نگاه تو

فقط برای من شود

بیا که آن صدای تو

فقط شفای من شود

بیا که این سرخ غروب

مرا دیگر نیازارد

بیا آن چشمان تو

شبهای من بیاراید

 



:: موضوعات مرتبط: پیکر سرخ غروب , ,
:: بازدید از این مطلب : 610
|
امتیاز مطلب : 516
|
تعداد امتیازدهندگان : 172
|
مجموع امتیاز : 172
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد